از خدا بخواه…

سلام رفیق چطوری خوبی 🙂

میگم چقدر حس خوبیه با رفیق شیشم حرف میزنم

خخ شیطان تموم کاراش برای به هم زدن و یا کمرنگ کردن این رفاقته…

خدایا خودت نگهدار رفاقتمون باش… رفاقتمون پایدار رفیق😁❤

داشتم پنج تا از اتفاقای بزرگ زندگیمو بررسی میکردم تا بعد از چند وقتی که ازشون گذشته به حکمتشون فکر کنم میتونم بگم این اتفاقا ، پنج تا از تلخ ترین اتفاقایی بودن که تجربه کردم.. ولی حالا که دقت میکنم همشون تو زندگیم به خیر ختم شدن! عجیبه

داشتم یه شیب سرازیری رو با سرعت میرفتم یهو یه مشکل جدی پیش اومد چقدر بهم فشار اورد.. چه شب هایی رو گذروندم.. ولی اون درواقع نقطه تحول من شد… فکر میکردم هرچی بدبختیه اوار شده رو سرم ولی الان ک بهش نگاه میکنم اونجا خدا بهم فرصت خوشبختی داد! همون نقطه ای که پر شده بود از سختی و من خودمو تنهای تنها دیدم.. ولی طی چند روز معجزه شد یه سری اتفاقات افتاد که من بعد ها فهمیدم اونا همش کمکای خدا بود. اون اتفاقات از من یه مبارز ساخت.. تازه چشام باز شد. و دست و پام از یه سری زنجیر ها ازاد شد.. روزنه امید وارد زندگیم شد .

بالای 1000 بار بعد تحولم توی اتفاقات بعدی زندگیم  زمین خوردم و بلند شدم. این زمین خوردنا واقعا درد داشت  .. راستشو بگم تنها کسی که بلندم میکرد خدا بود کسی که تو دلم ندای امید میداد خدا بود.کسی که بهم روحیه میداد خدا بود. ولی طی این تقریبا سه سال این زمین خوردنا و بلند شدنا منو خیلی سخت کرده خیلی قوی تر.

چه بیماری هایی رو داشتم.. چه شب هایی که باهاشون گذشت..

اتفاق بعدی.. اتفاقی که سرش داشتم روانی میشدم.. قلبم اون شب داشت میترکید.. تاحالا فشار قلب داشتی… حالا که یادش میفتم دوست داشتم اون شب قلبمو درارم و هزار تیکش کنم تا راحت بشه.. ولی قلبم توی فشار داشت زجر میکشید.. بغض… سکوت… گریه… عذاب روحی.. اون شب از ته ته قلبم به صورت خفه حضرت زهرا رو صدا زدم نمیدونم چرا.. ولی برای اولین بارم بود ایشون رو صدا زدم..فقط گفتم به دادم برس دارم میمیرم… چقدر بعدش اروم شدم… چه حرفایی که زده شد.. چقدر با ارامش خوابیدم.. اون روز روز عجیبی برای من بود نه روزشو درک میکردم و نه شبشو… هیچ وقت نمیفهمیدم حضرت زهرا کیه حضرت زینب کیه.. برای من همیشه این دو شخصیت مبهم بودن ! اصن درک نمیکردم ازشون فقط یه اسم به گوشم رسیده بود. ولی استارت اشنایی من اون شب زده شد.. و الان که به اون اتفاق فکر میکنم واقعا باید اتفاق میفتاد چون داشتم یه مسیریو اشتباهی میرفتم و اگه اون اتفاق رخ نمیداد من هرگز تغییر مسیر نمیدادم .. تازه فهمیدم اگه اون مسیرو میرفتم سختی های بدتری رو میچشیدم..

اون اتفاق اون شب خییلی از ترس های منو خاکستر کرد.. روحیه ضعف منو خورد و خاکشیر کرد… درسته قلبم داشت میترکید. ولی دو سه ماه بعدش  قلب من محکم تر شده بود.. یه قلبی که دیگه براحتی قلب قبلی به لرزه نمیفته… در تموم این اتفاقا لحظه ای خدا رهام نکرد.. تازه حضورشو خیلی خیلی بیشتر حس میکردم.. نگای هر اتفاقی تو زندگیم میکنم.. یه درسی داشت و منو رفرش میداد به خدا.. وقتی میرفتم طرف خدا.. چیزی که نصیبم میشد ارامشم بود.. قوی تر شدنم بود.. منفعت و سود من بود.. واقعا سود کردم..

اره رضوان ذره ذره تحت نظر و راهنمایی خدا قوی شد و هنوزم در حال قوی تر شدنه:)… فولاد شد… شاید باید بگم الماس درونمو خدا صیقل داد و بهم نشونش داد تا بفهمم این منم… نه اون ادم ضعیف و ناامیدی که فکر میکردم و اونطور رفتار میکردم..

💎مسیر خدا نه تنها منو غرق ارامش کرد و یه رفیق پایه و مشتی نصیبم کرد… منو ساخت… قوی ترم کرد..💎

یه رضوان کشته شد
تا رضوان جدیدی متولد بشه..

هر چقدر بیشتر دل کندم رشدم بیشتر شد.. پیشرفت از کندن میاد.. کندن از ضعف ها

من یه محیط شیطانی رو تجربه کردم.. ولی این بعدا برام خیر شد.. چون تونستم محیط خدایی رو پیدا کنم و بفهمم اصن خدایی هست… چون خدا رو اینطور پیدا کردم.. و چه تجربه های زیادی نصیبم کرد..

یه چیزی در تموم درسای زندگیم. خودشو نشون میداد. نه تنها زندگی من بلکه در زندگی توهم خودشو نشون میده.

اونم اینه : خدا میگه من برات درستش میکنم هرچی که باشه.. دست منه

همه اتفاقات منو پرش دادن سمت خدا..

رفیق اگه این متن منو خوندی سه تا چیزو میخوام بهت بگم

🌹اول اینکه اگه دچار سختی تو زندگی شدی این برات بعدا خیر میشه. الان حکمتشو نمیدونی بعدا میفهمی..

🌹دوم  تو از اون سخت تری… تو از اون اتفاق قوی تری.. تو با اون رشد میکنی و میبینی جنبه ی قوی خودتو.. اون الماس درونتو صیقل میده

🌹سومی و مهم ترش.. با خدا باش از خدا بخواه. . هرکمکی بخوای خدا میتونه برات درستش کنه..

 

شاید بگی چرا بهش میگم کمک نمیکنه ببین بعضی مواقع مربی میگه وزنه بزن تو میگی درد داره میگه عب نداره  وزنه بزن . تهش میفهمی اون همیشه حواسش بود که زخمی نشی وزنه رو نندازی رو خودت.. ولی میخواست وزنه بزنی تا قوی تر بشی…

کمکی از بقیه نخواه.. بقیه نمیتونن بقیه ضعیفن.. کیه که شرایط تورو کاملا بدونه… تو رو کاملا بشناسه.. عملکردتم میدونه.. فکرتو میخونه…حستو نسبت به شرایط میدونه… و  میدونه تو واکنشت نسبت به چی چیه… کیه ? میبینی همه فیلتر شدن چه پدرت چه مادرت چه دوستت چه حتی خودت! چون  ماهم گاهی اوقات میمونیم با این همه مشکل کدوم راهنمایی درسته چه کاریو الان بکنم جواب میده… چیو نیاز دارم… ولی اون همه چیییو میدونه و در اختیار داره.. منطقی نیست از خودش کمک بخواهیم!

از خودش بخواه… خدا یه رفیق بامرامیه که همه جنبه های زندگیتو و خودتو میسنجه و به بهترین شکل به کمکت میاد..

+ این پستو خیلی دوست داشتم پر از درس بود هم برای خودم و هم برای کسایی که میخونن😍❤️

راستی تو هم دچار سختی شدی که بعدش برات خیرشده?
نظرتو میتونی تو قسمت دیدگاه ها برامون بفرستی😊

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *